مبانی زیبایی شناسی در محیط شهری
عنوان مقاله: مبانی زیبایی شناسی در محیط شهری (12 صفحه)
نویسنده : آرنولد ویتیک،
مترجم : مهدیزاده، جواد
نویسنده : آرنولد ویتیک،
مترجم : مهدیزاده، جواد
مبانی زیباییشناسی در محیط شهری
آرنولد ویتیک-ترجمهء جواد مهدیزاده
مقدمه
اصطلاح زیباییشناسی یا استهتیک (Aesthetics) از یک واژهء یونانی گرفته شده که ادراک حسی معنا میدهد.در قرن هیجدهم میلادی الکساندر بومگارتن1این واژه را در مفهوم ادراک و ارزیابی زیبایی به کار برد.این اصطلاح جدید از میانهء قرن نوزدهم به بعد در میان مردم انگلیسی زبان رواج عام پیدا کرد.در برخی از جریانهای فلسفی نوین این گرایش وجود دارد که اصطلاح زیباییشناسی را در مفهومی وسیعتر از ارزیابی زیبایی به کار میبرد،و از جمله به ماهیت،جاذبه و سایر کیفیات زیبایی در یک برداشت جامع نظر دارد.
دانش زیباییشناسی یکی از شاخههای فلسفه است و یکی از ارزشهای اساسی سهگانه در فلسفهء یونانی،یعنی«حقیقت»،«خیر»و«زیبایی»را تشکیل میدهد.روابط میان این ارزشها و اهمیت نسبی هرکدام،از روزگار افلاطون و ارسطو به بعد، موضوع بحث فیلسوفان بوده است.زیبایی اگرچه،به دلیل جدایی نسبی آن از نیازهای اولیهء انسانی،کمتر از دو ارزش دیگر مورد توجه قرار داشته،ولی با وجود این،همواره تأثیر آن در روان انسان و سعادت انسان،تا حدودی معلوم و شناخته شده بوده است.
مبانی فلسفی زیباییشناسی
به عنوان مقدمهای برای بررسی زیباییشناسی برنامهریزی شهری و طراحی شهری لازم است که به برخی از اصول فلسفی زیباییشناسی،که به طور کلی مورد قبول قرار گرفته،اشاره شود. ادراک زیبایی،تا حدود زیادی یک امر ذهنی تلقی میشود.یعنی اینکه زیبایی،کیفیت یک پدیدهء عینی و مستقل از ادراککنندهء آن نیست،بلکه ارزشی است که از سوی فرد دریابنده به یک وجود عینی مثل یک منظرهء طبیعی،یک بنا،یک پردهء نقاشی،یک شعر و یا یک آهنگ موسیقی افزوده میشود. بنابراین،اینکه چه چیزی زیبا و چه چیزی زشت است،به عقیدهء فرد بستگی دارد.اما مشابهتهای عقل انسانی و گرایش مردمانی با تمدن واحد و اصول آموزشی یکسان به تفکری همانند،که به داوری زیباشناختی یکسان و اتفاقنظر میانجامد، موجب شده که برخی از فیلسوفان قایل به عینیت زیبایی شوند.این امر چنانکه خواهد آمد،اهمیت زیادی برای برنامهریزان شهری دارد.
دریافت زیبایی در چیزها،به نخستین مرحلهء ادراک،یعنی پیش از آنکه فایده یا اهمیت معرفتی آنها معلوم شود،بستگی دارد.به همین دلیل شکل
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 29)
(به تصویر صفحه مراجعه شود) یک بنا،قبل از آنکه دانسته شود که کلیسا یا کارخانه است،باعث احساس خوشایندی یا ناخوشایندی میگردد.اما در بسیاری از آثار برگزیدهء هنری،به ویژه در شعر،موسیقی، معماری،نقاشی انتزاعی و مجسمهسازی،دو جنبهء موضوع و شکل،چنان درهم آمیخته و یکپارچه است که تفکیک آنها از یکدیگر آسان نیست.این وجه تمایز،از نظر زیباییشناس یا معمار و برنامهریز شهر اهمیت بسیار دارد.
زیباییشناسی و شهر
برای دریافت و لذت بردن از طراحی شهری و سیمای شهر (TownscaPe) 2کدام اصول زیباشناختی را میتوان تدوین و یا حد اقل پیشنهاد کرد؟و پایهء فلسفی احتمالی برای تنظیم ضوابط زیباییشناسی در طراحی شهری،به عنوان یک هنر مورد استفادهء عامه،چه خواهد بود؟
اگر بتوان میان زیباییشناسی معماری و زیباییشناسی برنامهریزی شهری تمایز قایل شد، شاید بتوان گفت که موضوع معماری عبارت است از بناها و مجموعههای ساختمانی و ابعاد محسوس درونی و بیرونی آنها و موضوع طراحی شهری،در متن برنامهریزی شهری،به طور عمده عبارت است از فضاهای حرکت مردم و وسایل نقلیه که بین مجموعههای بزرگ ساختمانی قرار گرفته است.از دیدگاه بصری،طراحی شهری، در درجهء اول طراحی فضاها محسوب میشود.
تجربهء زیباشناختی در معماری،به طور عمده، بر روابط انتزاعی شکلها،تعریف فضا و عناصری که آنها را خوشایند و لذتبخش میسازد مثل ضرباهنگ(ریتم)،رنگ و سایه روشن استوار است.احساس زیباشناختی در عرصهء طراحی و سیمای شهر،نیز به همینگونه است،ولی بیشتر بر روی فضا،که در اینجا خصلتی گستردهتر دارد، تأکید میورزد.
نکتهء مهم در زیباییشناسی محیط شهری یا سیمای شهری،روحیه و خصلت فرد دریافتکننده است.برای ارزیابی معماری یک بنا،معمولا آن را جدا از محیط مورد ملاحظه قرار میدهند،اما یک طراح هشری به آثار عرصهء وسیعی از بناها و فضاها میاندیشد.محیط شهری،احتمالا کمتر مورد توجه بازدیدکنندگان و سیاحان قرار میگیرد،زیرا آنان به طور آگانه یا نسبتا آگاهانه،بناهای خاصی را برای تماشا برمیگزینند.اما شهروندانی که در شهر زندگی میکنند آشنایی زیادی با محیط خود دارند و هر روزه در فضاهای آن حرکت میکنند.ممکن است که آشنایی شهروندان با محیط پیرامون خود بسیار عمیق باشد و ممکن است که نسبت به آن علاقهمند یا بیعلاقه باشند.همچنین ممکن است که آگاهی آنان از محیط خود بسیار ناچیز و مبهم باشد که در این صورت نیز،علاقه و یا عدم علاقه
زیبایی،کیفیت یک پدیدهء عینی و مستقل از ادراک کنندهء آن نیست، بلکه ارزشی است که از سوی فرد دریابنده به یک وجود عینی مثل یک منظرهء طبیعی، یک بنا،یک پردهء نقاشی،یک شعر و یا یک آهنگ موسیقی افزوده میشود. بنابراین،اینکه چه چیزی زیبا و چه چیزی زشت است،به عقیدهء فرد بستگی دارد.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 30)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
تجربهء زیباشناختی در معماری، به طور عمده، بر روابط انتزاعی شکلها،تعریف فضا و عناصری که آنها را خوشایند و لذتبخش میسازد مثل ضرباهنگ، رنگ و سایه روشن استوار است.
وجود خواهد داشت.ولی چندان روشن نخواهد بود.شهروندی که آگاهی عمیقی از محیط خود دارد،ممکن است از برخی از جلوههای خاص آن مثل خیابانی دلپذیر با بنایی شکوهمند در انتهای آن و یا میدانی محصور و جذاب لذت ببرد،همچنین ممکن است برای رفتوآمد خود راهی را که لذتبخشتر است برگزیند.
یک شهروند ناآشناتر،ممکن است به همینگونه عمل کند،اما دلیل آن را نمیداند و نمیتواند علل عادتهای خود را توضیح دهد.کسان بسیار دیگری هستند که خیلی کم به علل زیباشناختی علاقه یا بیعلاقگی خود به محیط آگاهی دارند.آنان همانطور که به شدت در کودکان دیده میشود،به واسطهء بیم اندکی که از یک بنای بدهیبت دارند و یا بنا به دلایلی مشابه اغلب حاضر نیستند که از مسیری معین عبور کنند.در هرحال بعید است که کسی حواس سالم و فعال داشته باشد،ولی نسبت به یک محیط شهری کاملا بیتفاوت باقی بماند.
معیارهای زیبایی
اساس طراحی شهری و سیمای آیندهء شهرها، متکی به اعتبار آن دسته از معیارهای زیباشناختی است که مقبولیت عام دارد.همانطور که پیش از این اشاره شد،ذهنیت مشترک جمعی میتواند برخی از معیارهای عینی را به وجود آورد.اثر هنرهای بصری،یعنی معماری،مجسمهسازی و نقاشی، دارای کیفیت یا خصلتی است که با یک انگیزش حسی،معنایی یا زیباشناختی همراه است.به نحوی که باعث برانگیختن احساسات در بیننده میشود.همین خاصیت اثر هنری است که انگیزش زیباشناختی را به میزان زیادتر در میان کسانی پدید میآورد که تجربهء بیشتری از آن دارند و در نتیجه منجر به پیدایش معیارهای ذوق میگردد.
هیوم3که اصطلاح شور (Sentiment) را برای بیان عواطف زیباشناختی حاصل از یک شیء به کار برده،کوشیده است که معیارهای عامی برای ذوق به دست آورد.او در کتاب مقالات اخلاقی، سیاسی و ادبی خود به«الگوها و اصولی»اشاره میکند که«از طریق توافق و تجربهء مشابه ملل در طول قرون و اعصار رواج یافته است».او همچنین از پیشداوریهایی سخن میگوید که حس زیبادوستی ما را تباه میسازد و یادآوری میکند که کسانی که نمیتوانند عقیدهء خود را با معیارهای رایج انطباق دهند،بدذوق محسوب میشوند.
کانت4در کتاب نقد داوری زیباشناختی،زیبا را به عنوان چیزی تعریف میکند که«جدا از هر مفهومی لذت و خرسندی به وجود میآورد.»وی از یک اتفاق نظر عمومی بحث میکند که آن را«اعتبار عام ذهنی»میخواند.کانت در همین کتاب ارزشهای زیباشناختی را با ارزشهای اخلاقی مرتبط میسازد و چنین نظر میدهد که برخی الزامهای اخلاقی برای دوست داشتن چیزهای زیبا،که تحسین همگان را برانگیختهاند،وجود دارد.اگر کانت و هیوم در قرن بیستم،با این همه اختلاف نظر،زندگی میکردند، تردید بیشتری از خود،در ارائهء معیارهای زیباشناختی مورد قبول عام،نشان میدادند.
ساموئل الکساندر5در کتابی به نام زیبایی و اشکال دیگر ارزش(لندن-3391)راهی مشابه را دنبال کرده است.او دلایلی برای خصلت غیرشخصی بودن ارزش زیباشناختی و نیز معیاری برای داوری زیباشناختی مطرح میسازد.
وی مینویسد:
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 31)
«داوران ارزش زیباشناختی کسانی هستند که احساس و انگیزهء زیباشناختی آنان را ارضا میکند و زیبا چیزی است که این داوران را راضی میسازد.معیار حس زیباشناختی متعلق به اشخاص صاحب صلاحیت است و کسانی صلاحیت دارند،که واجد معیار حس زیباشناختی هستند.این معیار نیز در هیچ فرد واحدی ظاهر نمیگردد،مگر تا زمانی که به عنوان مظهر پذیرفته شود.»
آرای این سه فیلسوف و طرفداران آنان، تا حدی مورد پذیرش جامعه قرار گرفته و در قانونگذاری اندکی،که در جامعهء نوین به نفع علایق زیباشناختی صورت گرفته،تأثیر کرده است.نکتهء مهم این است که اگر وضع ضوابط و قانونگذاری در زمینهء طراحی شهری موجه باشد،لازم است که اساس فلسفی معیارهای زیباشناختی،به طور مرتب مورد بازبینی و وارسی قرار گیرد.
عوامل ادراک زیبایی
چه چیزهایی ارزشهای اساسی زیباشناختی را در محیط شهری به وجود میآورد؟آنها به طور عمده عبارتاند از؛الگوها،شکلها،رنگها و سایه روشن، بدون در نظر گرفتن نوع بناها و فارغ از اینکه آنها خانه،کلیسا،اداره و یا مدرسه هستند.باوجوداین، خصلت الگوها تا اندازهای از نوع کارکرد این بناها ناشی میشود که موجبات احساس را فراهم میآورد.همانطور که کانت در کتاب نقد داوری زیباشناختی میگوید،هیچ مفهومی«برای اینکه مرا قادر به دیدن زیبایی چیزی بکند،ضروری نیست».
دریافت و ادراک محیط دارای سه مرحله است، در نخستین مرحله،الگوی مجرد دو بعدی اشکال رنگین ادراک میگردد.در مرحلهء دوم احساس سه بعدی در فضا و حجمهای آن قرار دارد و در مرحلهء سوم جنبههای نمادین مربوط به کارکرد این حجمها یعنی کلیساها،خانهها،ادارات،کارخانهها و مدارس دریافت میشود.تجربهء زیباشناختی بیش از همه به مرحلهء اول و پس از آن به مرحلهء دوم و خیلی کم به مرحلهء سوم بستگی دارد.
این طبقهبندی تا حدودی موافق نظریهء برکلی6 در کتاب نظریهء جدید دیدن است که میگوید نخستین تجربهء دیداری یا بصری ما دوبعدی است، مثل سطح صاف یک تصویر و بعد از آن از طریق بسط فعالیت جسمانی یعنی لامسه و انطباق عادت (به تصویر صفحه مراجعه شود) با دیدن است که از فضای سه بعدی و حجمها آگاه میشویم.ویلیام جیمز7در کتاب خود به نام اصول روانشناسی در رد این نظریه اظهار میدارد که: ادراک فاصله،یک احساس بصری است،که البته قبول کامل آن دشوار به نظر میرسد.
روانشناسانی که اعتقاد دارند انسان و حیوان جهان را به آن صورت که میشناسند میبینند، احتمالا موافقت بیشتری با برکلی دارند تا ویلیام جیمز.در واقع مرحلهء سوم ادراک محیط با مراجعه به گنجینهای از تصاویر ذهنی طبقهبندی شده، حاصل میشود که خیلی زیاد و به طور مرتب،بنا به قول وایتهد8از طریق تصورات بیواسطه،تأثیر علّی و تحلیلهای عقلی به دست میآید کتاب نمادگرایی،معنا و نتیجهء آن(لندن-5291).
ارزشهای زیباشناختی را میتوان برطبق آرای هاچسن9،کامس01و کانت به دو گروه نخستین و دومین تقسیم کرد.هاچسن در کتاب تحقیق دربارهء منشأ زیبایی و فضیلت از زیبایی اصیل یا مطلق و زیبایی نسبی یا تطبیقی سخن میگوید.کامس در رسالهء مبادی نقد از زیبایی ذاتی
دریافت و ادراک محیط دارای سه مرحله است، در نخستین مرحله، الگوی مجرد دو بعدی اشکال رنگین ادراک میگردد.در مرحلهء دوم احساس سه بعدی در فضا و حجمهای آن قرار دارد و در مرحلهء سوم جنبههای نمادین مربوط به کارکرد این حجمها یعنی کلیساها،خانهها، ادارات،کارخانهها و مدارس دریافت میشود.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 32)
ارزشهای زیباشناختی را میتوان برطبق آرای هاچسن،کامس و کانت به دو گروه نخستین و دومین تقسیم کرد. هاچسن از زیبایی اصیل یا مطلق و زیبایی نسبی یا تطبیقی سخن میگوید.کامس از زیبایی ذاتی و زیبایی نسبی یاد میکند و کانت از زیبایی مطلق و زیبایی مشروط،یعنی زیبایی وابسته به مفاهیم،حرف میزند.
و زیبایی نسبی یاد میکند و کانت در کتاب نقد داوری زیباشناختی،از زیبایی مطلق و زیبایی مشروط، یعنی زیبایی وابسته به مفاهیم،حرف میزند.
اعتبار همهء اینها،از دیدگاه صرفا زیباشناختی، سؤالبرانگیز است؛زیرا لذت زیباشناختی،بر نوعی از تفکر بیقصد و غرض استوار است که مجرد از آن چیزی است که درک میشود.این مفهوم در واقع از آرای کانت منشأ گرفته،ولی در این نکته تردید است که بتوان عواطف همراه با لذت زیباشناختی را به طور کامل از روند ادراک حذف کرد.دریافت زیباشناختی ممکن است به آسانی از نخستین مرحلهء ادراک محیط،یعنی درک الگوی مجرد دو بعدی اشکال رنگین،منتزع گردد.اما گذار به دومین مرحله،یعنی انطباق بسط فعالیت جسمانی و لامسه با بینش بصری،آن قدر سریع صورت میگیرد که در روند طبیعی ادراک،با مرحلهء اول همانند و عین هم به نظر میرسد.
نکتهء مهم در مورد محیط شهری،نقش عنصر ثقل یا نیروی جاذبه و تأثیر آن در ایجاد لذت زیباشناختی ماست.وقتی که یک ساختمان در عرصهء شهر،در نتیجهء همین احساس ثقل،حالت بیاطمینانی به وجود میآورد،حس نظم و لذت زیباشناختی ما را دچار اختلال میسازد.این امر تا حدودی به تجربهء ما از امکانات مصالح بستگی دارد.اگر ستونهای زیر یک ساختمان بزرگ،که از میان آنها دورنما و سیمای شهر دیده میشود، احساسی از بیاطمینانی به وجود آورد،لذت ذوقی ما را درهم میریزد.این پدیده در واقع،همان نوع دوم زیبایی موردنظر کانت(در نقد داوری زیباشناختی)،یعنی زیبایی مشروط است که به درک شرایطی که زیبایی در آن تحقق یافته،بستگی دارد.همچنین این امر نوعی داوری ذوقی که«تابع محدودیت قرار گرفته»محسوب میشود.
این لذت زیباشناختی،که به درک ما از امکانات مصالح بستگی دارد،با تغییر این درک تغییر خواهد کرد.هیوم در رسالهای دربارهء طبیعت انسان میگوید که«قوانین معماری میطلبد که رأس یک ستون باریکتر از پایهء آن باشد،زیرا که در این صورت احساسی از اطمینان خاطر در ما به وجود میآورد که لذتبخش است،درحالیکه برعکس آن،احساسی از خطر پدید میآورد که رنجآفرین خواهد بود.»این شکل ستون که هیوم به آن اشاره کرده،به این دلیل به ما حس اطمینان و امنیت خاطر میبخشد که آگاهی زیادی از امکانات مصالح ساختمانی آن،یعنی سنگ،داریم.با استفاده از بتون مسلح که قدرت تحمل بیشتری از سنگ دارد، شکل جدیدی از ستون ابداع گردیده که از بالا به پایین باریکتر میشود و کارآیی بیشتری دارد.این ساختار جدید،در آغاز پیدایش خود،اغلب از طرف سنتپرستان به بهانهء اینکه غیر قابل اطمینان به نظر میرسد و در نتیجه لذت زیباشناختی را مختل میسازد،مورد انتقاد قرار میگرفت.اما آشنایی بیشتر با امکانات ساختمانی انواع مختلف بتون مسلح،مثل بتن فشرده و کالبدهای بتونی،این نگرانی ناشی از عدم امنیت را کاهش داده است.
این عنصر ثقل،یعنی حس استحکام،عامل مهمی در عرصهء زیباشناسی شهری است که در آن لذت زیباشناختی وابسته به این مفهوم است که یک چیز چگونه باید باشد.از طرف دیگر این موضوع که بیان کارکرد در لذت زیباشناختی تأثیر میکند،یعنی اینکه یک کلیسا و چیزهایی مانند آن، طبق تصوری که از شکل آنها داریم،به نظر ما میرسند،قابل تردید و سؤالبرانگیز است.از نظر زیباییشناسی،اینگونه برداشت نادرست است. اگر یک کلیسا،شبیه تصوری که از یک کارخانه داریم به نظر آید،باز به خودی خود و حتی بهتر از یک کلیسا،میتواند زیبا جلوه کند.
البته این سخن به این معنی نخواهد بود که دیگر لازم نیست که یک معمار دربارهء هدفهای ساختن یک کلیسا،در حد توان تعمق و اندیشه کند، چرا که در این صورت نتیجهء کار فقط یک بنای زیبا خواهد بود.بلکه منظور این است که اگر حاصل کار برطبق تصور ما بیشتر به یک کارخانه شبیه است، پس امکان دارد که زیبایی آن نیز متناسب با دوام همان تصور باشد.
مظاهر زیبایی شهری
اصول زیباییشناسی،بر نفس تجربهء ذوقی و بیغرض انسان استوار است.بنابراین در عرصهء طراحی شهری،پیش از آنکه چنین اصولی مطرح شود،لازم است که مظاهر این لذت ذوقی مورد بررسی قرار گیرد.چه چیزی در شهرها و شهرکها برای مشاهدهکنندگان لذت یا رنج ایجاد میکند؟موارد سودمند برای مطالعه عبارت است از:1-نمای عمومی 2-میدان 3-خیابان 4-اثاثهء شهری
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 33)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
1-نمای عمومی (Panorama)
وقتی که شهر یا شهرکی طراحی و ساخته میشود و یا شهری توسعه مییابد،لازم ایت که با مکان و منظرهء اطراف خود متناسب و جور باشد.مکان شهر معمولا مسطح و یا ناهموار است و تمام بناهای مختلف،جادهها،پیادهراهها،فضاهای باز، باغها،درختان و اثاثهء شهری،باید در یک ترکیببندی مؤثر و کارکردی با یکدیگر ارتباط پیدا کنند.اگر لذت زیباشناختی نیز به عنوان یک هدف مهم موردنظر باشد،پس لازم است که این ترکیببندی از نظر بصری هم گیرایی داشته باشد. در این مورد خط افق،هم برای کل شهر و هم برای اجزای مختلف آن،یک اصل بنیادی محسوب میشود.خط افق در چشماندازهای دورتر،بخشی از زمینه برای خطوط کلی ساختمانها و درختانی است که در عمق یا دورنما دیده میشود و جوّ (اتمسفر)معمولا آن چیزی است که در آثار کلاسیک نقاشان بزرگ منظره،مثل پوسن11، کلود21و ترنر31مشاهده میشود.این خطوط افق، یک عنصر بنیادی زیباشناختی را در سیمای شهر به وجود میآورد.معمولا دیدن خط افق در مسیر ورود به یک روستا شهر و نگریستن به نمای یک شهر از یک نقطهء مرتفع لذت بیشتری ایجاد میکند.
در این زمینه نمونههای بسیاری وجود دارد،که از جمله میتوان به اینها اشاره کرد:عموما مناظر قسمتهای مرکزی شهرهای پاریس،رم و وین را لذتبخش دانستهاند و این امر تا حدی به این دلیل است که در آنها،مجموعه بناهای مختلف با یکدیگر هماهنگی دارند و ساختمانهای مرتفع جدید نتوانسته این هماهنگی را از بین ببرد.درحالیکه نمای عمومی لندن،از چند زاویهء مختلف، ناخوشایند به نظر میرسد،زیرا که ساختمانهای مرتفع آن با یکدیگر هماهنگ نیستند.این بناها،اغلب برخلاف توصیههای«هیأت سلطنتی هنرهای زیبای بریتانیا»قد علم کردهاند.در شهرهای امریکایی،ساختمانهای مرتفع،گاهی هماهنگی دارند و گاهی ندارند،که در هر دو مورد نیز، اثرگذاری آنها بیشتر به عامل تصادف بستگی دارد تا طراحی.
وجود ساختمانهای بلند در شهرها،یکی از مهمترین مسائل زیباییشناسی شهری در قرن بیستم است.بنابراین چون به نظر میرسد که آنها از نظر تجاری و نه از جنبهء اجتماعی پذیرفته شدهاند،از جهت کاربردی سودمند خواهد بود که بدانیم چه عواملی میتواند آنها را خوشایند سازد. شواهد بسیاری میتوان ارائه داد که نشان میدهد توجه به اصل وحدت انداموار(ارگانیک)،میتواند در این زمینه خرسندی و رضایت خاطر ایجاد کند. این امر به این معنی است که در یک ترکیببندی شکلی،هر جزء از طریق خصلت خود،روابطش را با کل و دیگر اجزاء،چنانکه در شکلهای طبیعی یافته میشود،معلوم میسازد،اگر چند واحد ساختمانی بلندمرتبه،به نحوی به دور هم گرد آیند که میان ارتفاع آنها نوعی توالی و ترتیب وجود داشته باشد،و یا اگر ارتفاع یکسان دارند، نسبت به هم در مکان مناسب قرار گرفته
وقتی که شهر یا شهرکی طراحی و ساخته میشود و یا شهری توسعه مییابد، لازم است که با مکان و منظرهء اطراف خود متناسب و جور باشد. مکان شهر معمولا مسطح و یا ناهموار است و تمام بناهای مختلف،جادهها، پیادهراهها،فضاهای باز،باغها،درختان و اثاثهء شهری،باید در یک ترکیببندی مؤثر و کارکردی با یکدیگر ارتباط پیدا کنند.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 34)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
وجود ساختمانهای بلند در شهرها،یکی از مهمترین مسائل زیباییشناسی شهری در قرن بیستم است. بنابراین چون به نظر میرسد که آنها از نظر تجاری و نه از جنبهء اجتماعی پذیرفته شدهاند،از جهت کاربردی سودمند خواهد بود که بدانیم چه عواملی میتواند آنها را خوشایند سازد. شواهد بسیاری میتوان اراده داد که نشان میدهد توجه به اصل وحدت انداموار میتواند در این زمینه خرسندی و رضایت خاطر ایجاد کند.
باشند،ممکن است از نظر زیباشناختی نتیجهای لذتبخش به بار آورند.اما اگر به طور پراکنده و تصادفی در اینجا و آنجا سربلند کنند،همانطور که در شهر لندن دیده میشود،حاصلی ناخوشایند ارائه خواهند داد.
اگر مثل تریستان ادواردز41در کتاب شیوههای خوب و بد در معماری این نظر را ارائه میدهیم که «ایجاد آسمانخراشهای تجاری به کلی غلط بوده است»چندان اعتباری نخواهد داشت،زیرا وقتی یک ساختمان از نظر تجاری،که خود بخشی از حیات جدید شهرهاست،پذیرفته شد،باید آن را به دست معماری هنرمند سپرد تا آن را به بهترین صورتی که میتواند آمادهء بهرهگیری سازد.اما از نظر طراحی شهری،موضوع کار هنرمند،خیلی وسیعتر است و تمام ناحیهء مرکزی یک شهر را در برمیگیرد و بنابراین لازم است که بر کل آن احاطه داشته باشد.در مورد یک شهر کوچک،که تمام آن زیر نظر یک هنرمند واحد طرحریزی میشود،ممکن است نتیجهای رضایتبخش به بار آورد.ولی در شهرهای بزرگ تاریخی مثل پاریس،رم و وین نظارت عمومی هنرمند منحصر به یک اقدام سلبی، یعنی جلوگیری از ایجاد بناهای خیلی مرتفع در نواحی خاص است.در شهر لندن،رسیدگی مستقیم به این موضوع به«هیأت سلطنتی هنرهای زیبا» محول گردیده که قدرتش بسیار محدود است.این هیأت مجبور است صبر کند تا مراجعهای صورت گیرد،که در این حال نیز،توصیههای او معمولا نادیده گرفته میشود.
2-فضای محصور یا میدان (Enclosure)
شکل اولیهء میدان از آگورای (AGORA) یونانی و فوروم (Forum) رومی منشأ گرفته و از نظر زیباشناختی بیشترین تکامل را در ایتالیای قرون وسطی و دورهء رنسانس به صورت پیازا (Piazza) به خود دیده است.تکامل و تطور میدان را در اروپا بعدها کامیلو سیته51به منظور استنتاج اصول طراحی،دنبال کرد که پذیرش قابل توجهی میان برنامهریزان شهری یافته است.
میدانهای اصلی شهرهای اروپا در قرون وسطی و دورهء رنسانس،اغلب یا جنبهء دینی داشت که«کلیسا»عنصر مسلط آن بود و یا خصلتی مدنی داشت که«تالار شهر»عنصر مسلط آن را تشکیل میداد.این میدانها برای اجتماعات مذهبی و شهروندی مورد استفاده قرار میگرفت و به همین دلیل مرکز آنها معمولا به صورت فضای باز و خالی حفظ میشد و یادمانها و فوارهها در کنارهها و یا در گوشههای آن مستقر میگردد.
در چنین میدانی که از نظر زیباشناختی ارضاکننده باشد،احساس فضا به نحو لذتبخشی برانگیخته میشود.این میدان به اندازهء کافی برای پاسخگویی به کارکرد خود بزرگ است و در عین حال،به اندازهای کوچک است که احساسی از فضای محصور به وجود میآورد.همچنین معماری داخلی آنکه خط افقی هماهنگ با یک عنصر مسلط دارد،مطبوع و دلپذیر است. میدانهای فلورانس،رم،و نیز و...از نمونههای برجستهء اینگونه میدان محسوب میشوند.آنها
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 35)
در واقع به مثابهء سالنها و یا اتاقهای بزرگ و روبازی هستند،که فقط با یک حد اکثر دو ورودی و خروجی چشمگیر،یک فضای کامل محصور به وجود میآورند.همانطور که نگریستن از دریچهء یک اتاق به سوی بیرون جالب است،نگاهی به اطراف میدان نیز میتواند جالب باشد،اما دریچههای متعدد که به هر سو گشوده میشود و نظرها را به فراسو میکشد،لذت درون اتاق را بسیار ناچیز جلوه میدهد.به همین دلیل است که میدان ترافالکار لندن به عنوان یک فضای شهری، موفق نیست.چنانکه سیته مورد تأکید قرار داده، مراکز میدانها باید آزاد و باز گذاشته شود و فضای آنها باید به طور کامل محصور گردد.
بنای مسلط،یعنی کلیسا یا تالار شهر در یک طرف میدان قرار گرفته و پلههایی که به سوی مرکز کشیده میشود،به بنا برجستگی و بزرگی میبخشد و جاذبهء آن را گسترش میدهد.در طراحی دورهء رنسانس،به علت گرایش به تقارن و شکلآرایی و تأکید بر ژرفانمایی(پرسپکتیو)،هم در نقاشی و هم در معماری،یک طرف میدانها رو به خیابان گشوده میشد که در طرف آن بنای اصلی قرار میگرفت.بیتردید نمونهء کلاسیک آن میدان کاپیتول (CaPitol) در رم،ساختهء میکل آنژ61 است که در یک طرف آن قصر دل سناتوره (Del Senatore) قرار دارد و طرف دیگر آن به فضایی باز با یک شیب راه طولانی وصل میشود. نمونهء برجستهء دیگر میدان سنپیتر (St.Peter) اثر برنینی71است که در مقابل کلیسای آن فضایی باز قرار گرفته و امروزه به خیابان متصل شده است.
در انگلستان هر دو نوع این میدانها را میتوان مشاهده کرد.مثل میدانهای محصور شهرهای لندن و باث (Bath) و میدانهای شهر برایتون (Brighton) که روی به سوی دریا گشوده است.در بسیاری از میدانهای لندن،کثرت درختان بزرگ و گیاهان دیگر،حس فضا و محوطه را از بین میبرد و به جای یک فضای شهری،بیشتر احساس باغی را به وجود میآورد که در محاصرهء ساختمانها،که اغلب آنها نیز قابل رؤیت نیست،قرار گرفته است.این وضع به حال یک عاشق گیاهان خانگی شبیه است که خانه و اتاقهای خود را از گل و گیاه پر میکند و سرانجام آن را به صورت گلخانه در میآورد.
در هر اثر هنری،گزینش و حذف عناصر مختلف مستلزم یکدیگر است.در یک طراحی موفق (به تصویر صفحه مراجعه شود) شهری لازم است که اندازهء درختان متناسب با اندازهء ساختمانها باشد و باید از انواعی انتخاب شوند که بتوانند اندازهء مناسب را عرضه کنند. دلیل اصلی انتخاب درختان چنار این است که میتوانند در یک فضای دودآلود زنده بمانند و در زمانی که دود از میان میرود میتوان جانشینی درختان کوچکتر را آزمایش کرد و آنها را به نحوی سامان داد که احساس لذتبخش فضا را تقویت کنند.یکی از راههای برجسته کردن جنبههای زیباشناختی میدانها و محوطهها،افزایش نواحی خاص پیادهروی در مراکز شهری است.در یک میدان شهری،گیرایی و خوشایندی فضا از طریق ایجاد فضای محصور آفریده میشود(که قرینهء آن در معماری،گیرایی فضای داخلی یا کلیسای بزرگ است).اگر اندازهء بناهای میدان،متناسب با فضا باشد،و اگر این بناها در راستای یک خط افق آرامشدهنده،هماهنگ گردند،این لذت و گیرایی فضا افزایش مییابد.
اما در معماری نوین با دیوارهای مسطح شیشهای و پوشش رنگین،ساختن میدانهایی که از نظر زیباشناختی جالب باشد،بسیار مشکل است.چرا که این وسایل امروزی خیلی ناتوان تر از معماری سنگی دورهء رنسانس است که از طریق ایجاد سایه روشنها،غالبا نوعی معماری جنبی و متمایز عرضه میکرد.
در یک میدان شهری، گیرایی و خوشایندی فضا از طریق ایجاد فضای محصور آفریده میشود.اگر اندازهء بناهای میدان،متناسب با فضا باشد،و اگر این بناها در راستای یک خط افق آرامشدهنده، هماهنگ گردند، این لذت و گیرایی فضا افزایش مییابد.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 36)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
خیابان یک گذرگاه عمومی است که ساختمانها،دیوارهای آن را تشکیل میدهند و جذابیت زیباشناختی آن ناشی از فضایی است که در چشمانداز خیابان و بناهای وابسته به آن آفریده میشود. تجربه نشان میدهد که اگر میان ارتفاع ساختمانهای کناری و عرض خیابان تناسب خوبی برقرار شود، لذت زیباشناختی ایجاد میکند.
3-خیابان
خیابان یک گذرگاه عمومی است که ساختمانها، دیوارهای آن را تشکیل میدهند و جذابیت زیباشناختی آن ناشی از فضایی است که در چشمانداز خیابان و بناهای وابسته به آن آفریده میشود.تجربه نشان میدهد که اگر میان ارتفاع ساختمانهای کناری و عرض خیابان تناسب خوبی برقرار شود،لذت زیباشناختی ایجاد میکند. در اغلب پایتختهای اروپا نمونههای خوب و بد از خیابان دیده میشود.
یکی از بهترین نمونهها،کانال بزرگ شهر ونیز است که ارتفاع بناهای دو طرف آن به خوبی با با عرض کانال هماهنگی پیدا کرده است.در اینجا یک وحدت کلی میان انبوه ساختمانها و معماری متنوع و متمایز آن پدید آمده،به نحوی که میدانی برای بازی زیبای نور و سایه فراهم میآورد.از بهترین نمونههای جدید،در یک مقیاس کوچکتر،باید از محدودهء خاص پیادهروی لینبان (Lynbohn) در شهر«روتردام»هلند نام برد.در این ناحیه ساختمانهای کناری به دو طبقه محدود شده که احساسی از رهایی و گشودگی پدید میآید.در حالی که بناهای چهارطبقه و بیشتر در گذرگاه پیاده، میتواند احساسی از تنگنا و بسته بودن ایجاد کند.
یک جنبهء زیباشناختی خیابان،به ویژه در نواحی بحثانگیز مسکونی،تکرار واحدهای ساختمانی و حدود دامنهء این تکرار تا جایی است ه موجب یکنواختی نشود.تریستان ادواردز این موضوع را در کتاب شیوههمای خوب و بد معماری مورد بررسی قرار داده و به نتایجی رسیده که تا حد زیادی مورد قبول قرار گرفته است.او از این عقیده حمایت میکند که گاهی میتوان معیارهایی را براساس احساس مشترک ارائه داد.
اگر خانهای با طراحی متوسط در یک ردیف طولانی شامل 02 خانه تکرار شوند،یکنواختی و کسالت ایجاد میکند.اگر این واحد دارای طراحی خوب بوده و کوچک هم باشد،تکرار آن قابل قبولتر خواهد بود.اگر واحد خانه بزرگ بوده و دارای درگاههای ورودی جالب و متناسب باشد، به طوری که در برخی از شهرها و شهرکهای انگلیسی دیده میشود،تکرار آن خوشایندتر خواهد بود و ارگ طرح واحد مسکونی متغیر بوده و یا بناهای دو طرف خیابان متفاوت،ولی هماهنگ باشند،تأثیر کلی غالبا لذتبخش خواهد بود،زیرا که تنوع در درون وحدت کلی،مراعات شده است.
تنوع در طرح واحدها و مکان آنها یکی از افزارهایی است که در نواحی مسکونی نوشهرها به کار گرفته میشود.بههرحال.این معماران هستند که به تکرار طولانی واحدهای خوش طرح علاقه دارند،اما این مسأله مطرح است که تا کجا میتوان این تکرار را بدون ایجاد حس یکنواختی و ملال،که از لذت زیباشناختی میکاهد،ادامه داد؟در موسیقی میتوان قطعهای را بارها با تأثیری خوشایند تکرار کرد،که به طور نمونه در آثار موزارت دیده میشود،اما مرزی وجود دارد که با
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 37)
عبور از آن،عنصری از پوچی و بیهودگی به درون رخنه کند.این امر در مورد معماری نیز صادق است.باید پذیرفت که برخی از معماران و برنامهریزان نمیدانند که چه موقع باید تکرار را قطع کرد.همان احساس یکنواختی در تکرار قطعات پیشساختهء بتونی در نمای ساختمانها نیز،ظاهر میشود.در واقع مزایای اقتصادی تولید انبوه، اغلب خسارات زیادی به بار میآورد.
ترتیب خطی و مستقیم بناها در امتداد یک خیابان،یکی از ویژگیهای نواحی مرکزی شهرهاست که به طور فشرده ساخته میشود.در نقاطی که فضاهای باز و باغها،با عرصهء شهری و نواحی مسکونی ترکیب میشوند،این ترتیب یکنواخت جنبهء جزئی پیدا میکند و به کمک فضاها و درختان تنوع مییابد.ترکیببندی فضاها و بناها با یکدیگر موضوع دانش«معماری منظر»81است.
وجود خیابان مرکزی در شهرها از گذرگاههای عام باستانی و بناهای پایانی آن-اغلب یک نیایشگاه مانند مصر باستان-منشأ گرفته است. زیباترین نمونههای آن،خیابانهای وسیعی است که دو سوی آن را ساختمانها و باغهای خوشترکیب فراگرفته و نشانهای برجسته و جذاب دارد.
شاید بزرگترین نمونهء آن در جهان خیابان شانزهلیزه (ChamPs Elysees) در شهر پاریس باشد،که با ایستادن در باغ تویلری (Tuileies) و نگریستن از میان میدان کنکورد (Concord) به بنای پایانی آن یعنی طاق نصرت (Arc de TriomPhe) میتوان تمامی شکوه آن را احساس کرد. نمونههای مشابه دیگری،اما در مقیاس کوچکتر وجود دارد.بنا به سلیقهء عدهای،گیرایی و شکوه خیابانها بیشتر به جنبهء شکلی و متقارن آنها بستگی دارد و بنابراین دورنمایی از بناهای متوازن در فواصل مختلف ترجیح داده میشود.نمونههای برجسته،منظرههای کلاسیکی است که کلود و ترنر نقاشی کردهاند،به ویژه آنهایی که ساختمانهای کلاسیک را در کنار منظرهای از آب نشان میدهد. نمونهء کامل و تمامعیار آن،تابلوی معروف ترنر است به نام دیدو کارتاژ را میسازد91که در آن، حجم بناهای مستقر در دو سوی چپ و راست آب، در میان مه روشن دور،با یکدیگر متوازن شدهاند. این منظرههای کلاسیک در نقاشی،احتمالا تأثیر قابل ملاحظهای در دانش«معماری منظر»داشته است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
4-اثاثهء شهری (Furniture)
وسایل خدمات عمومی که فضاهایی را در شهر اشغال میکند،گاهی مانند چراغهای روشنایی، علایم راهنمایی و دکههای تلفن جنبهء کارکردی دارند و گاهی نیز مثل یادمانهای عمومی،فوارهها، درختان و باغها برای تزیین به کار میروند.وظیفهء زیباشناختی یک برنامهریز شهری در درجهء اول عبارت است از تعیین اندازه و جانمایی این وسایل، به نحوی که بیشترین لذت بصری را ایجاد کند.یک اصل مفید که در این زمینه کامیلو سیته مطرح کرده است،این است که اثاثهء خیابانی تا آنجا که ممکن است باید تابع شرایط فضایی پیرامون خود باشد.
گذشته از این،چه اصول دیگری را میتوان پیشنهاد کرد؟پروفسور رودلف آرنهایم02در کتاب خود به نام مقدمهای بر روانشناسی هنر (6691)در ضمن بحث از نظم و پیچیدگی در طراحی منظره،طبقهبندی سودمندی از موضوع ارائه میدهد.وی اگرچه اصطلاحاتی را که عمدتا از همان اصل قدیم«وحدت و تنوع»گرفته شده به کار میبرد،ولی تقسیمبندی او از نظم قابل استفاده است. طبق این تقسیمبندی عناصر نظم عبارت است از: 1-تجانس 2-هماهنگی 3-سلسله مراتب 4-تصادف
منظور از تجانس (Homogeneity) ،وجود یک کیفیت مشترک در الگوی کلی است که به عنوان یک عنصر وحدتبخش عمل میکند.هماهنگی (Coordication) عبارت از تعادل و توازن در میان اجزاء است.سلسله مراتب (Heirarchy) نظمی است
منظور از تجانس، وجود یک کیفیت مشترک در الگوی کلی است که به عنوان یک عنصر وحدتبخش عمل میکند.
هماهنگی عبارت از تعادل و توازن در میان اجزاء است.
سلسله مراتب نظمی است که به وسیلهء آن یک عنصر ساختی مسلط با دیگر عناصر تابع آن مربوط میگردد و تصادف هم عبارت است از ارتباط با غیر مربوط.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 38)
(به تصویر صفحه مراجعه شود) که به وسیله آن یک عنصر ساختی مسلط با دیگر عناصر تابع آن مربوط میگردد و تصادف (Accident) هم عبارت است از«ارتباط با غیر مربوط».همهء اینها به شدت در سیمای شهری دیده میشود،اما مفهوم آخری یعنی تصادف،از اواسط قرن بیستم توجه زیادی را به خود جلب کرده و بنابراین،این اهمیت را دارد که به طور خلاصه مورد ملاحظه قرار گیرد،زیرا کمتر با معیارهای عام دیگر سازگاری دارد.
تأثیر عناصر تصادفی در سیمای شهر که به پیدایش منظرههای زیبا منجر میشود،تا حدودی به هنر سنتی عامه برمیگردد.هنرمندان سنتی معمولا،طراح شهری نبوده،بلکه افرادی تیزهوش بودهاند که براساس دریافتهای ابتدایی خود از هماهنگی،رنگ و تعادل،منظرههای لذتبخش آفریدهاند.خردهریزهای ریخته شده در محلی متروک،وقتی که در ارتباط با درختان و ساختمانهای نوین دیده شود،آثاری تصادفی به وجود میآورد که میتواند لذت زیباشناختی ایجاد کند.همچنین کلبهء محقری که بدون هیچ اندیشهء هنری برپا میشود،ممکن است که از نظر بصری،به چیزی لذتبخش بدل گردد.بدیهی است ه که در این موارد،نوعی خویشاوندی با ترفند «منظرهء کشف شده»وجود دارد و بنابراین، برنامهریز به امید آثار لذتبخش تصادفی،میتواند تا حدی مایهء شکست کوششهایی گردد که در جهت تقویت ضابطهگذاری برای نوعی زیباییشناسی مبتنی بر معیارهای،آنطور که باید باشد،صورت میگیرد.
این توجه و بررسی در زمینهء طراحی شهری خیلی مهم است.آیا ممکن است که طراحی شهری کاملا کارکردی و بدون ملاحظهء زیباشناختی باشد، ولی در عین حال بتوان نتایجی زیبا از آن انتظار داشت؟در این صورت آیا امکان برای تأثیرات تصادفی ناآگاهانه وجود دارد؟پاسخ درست در مورد هنر فردی و شخصی«آری»خواهد بود،ولی در مورد هنر مورد استفادهء عموم،مثل طراحی شهری،منفی است،زیرا که نتیجهء آن اغلب چیزی بسیار زشت از کار درمیآید.
پس برای اطمینان یافتن از اینکه ملاحظات زیباشناختی تأثیرات کافی در طراحی شهری خواهد داشت چه باید کرد؟هنرمندی که یک محیط شهری را میسازد عرصهء کالبدی خیلی بزرگتری را نسبت به معمار یک ساختمان یا یک مجمتمع در اختیار دارد،ولی هیچگونه آمادگی و تدارک برای چنین هنرمندی،جز در نوشهرها و یا در نوسازی شهری خیلی بزرگ،فراهم نشده است.در شهرهای موجود،این امر فقط میتواند از طریق اجرای اصول و توصیههایی صورت گیرد که به وسیلهء هیأتهای خیلی نیرومند و مؤثیر تدوین میگردد،به نحوی که نتوان توصیههای آنان را مثل گذشته به سادگی نقض کرد.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 39)
توافق عقلانی با ارزیابیهای زیباشناختی نظری و معیارهای حاصل از آن،که کسانی چون هیوم،کانت،الکساندر و دیگران پایههای فلسفی آن را طرح کردهاند،میتواند مبنا و مجوزی برای تدوین ضوابط زیباشناختی شهر باشد،اما این معیارها،در یک جهان پویا،باید به طور مداوم مورد بازنگری و تغییر قرار گیرد.
پینوشت
--------------
(*)-این نوشته ترجمهء یکی از مقالات دایرة المعارف برنامهریزی شهری زیر عنوان "Aesthetics" است که برخی از نکات و اشارات جزئی آن حذف شده و برعکس به منظور بهرهگیری بیشتر،قسمتهای مختلف مقاله با عنوانهای فرعی از هم تفکیک و برخی توضیحات مفید دربارهء مفاهیم و اسامی مهم افزوده شده است.مشخصات مأخذ اصلی به قرار زیر است: -Whittik,Arnold.(Edi):EncycloPedia of urban Planning,Mcgraw Hill,New York, .4791
--------------
(1)- Alexander Baumgarten (26-4171):فیلسوف آلمانی که نخستین کتاب مستقل دربارهء زیباشناسی را با عنوان مبانی استه تیک تألیف و منتشر کرد.
(2)-مفهوم«سیمای شهر»در معنای نمای شهرها از کتابهای کامیلو سیته معمار و طراح اتریشی در اواخر قرن نوزدهم ریشه گرفته،ولی از حدود 0591 با انتشار کتاب "TownscaPe" نوشتهء "Cullen" (لندن- 1691)و آثار دیگر در اروپا و امریکا رواج عام پیدا کرد.
(3)- David Hume (67-1171):فیلسوف انگلیسی که در آثار متنوع خود به زیبایی نیز پرداخته است.
(4)- Immanuel kant (4081-4271):بنیانگذار فلسفهء ایده آلیسم آلمان،که نظراتش دربارهء زیبایی و جایگاه آن در حیات نفسانی انسان،تأثیر زیادی بر اندیشه زیباییشناسی و هنری داشته است.
(5)- Samuel Alexandre (8391-9581):فیلسوف انگلیسی که آثار معروفی در زمینهء فلسفهء تافیزیک دارد.
(6)- George Berkeley (3571-5861):کشیش و فیلسوف انگلیسی که از نمایندگان برجستهء فلسفهء ایده الیستی به شمار میرود.
(7)- William James (0191-2481):فیلسوف و روانشناس آمریکایی.
(8)- Alfred Whitehead (7491-1681):ریاضیدان و فیلسوف بریتانیایی-آمریکایی.
(9)- Francis Hutcheson (6471-4961):فیلسوف انگلیسی که مطالعاتی دربارهء زیبایی و معیارهای آن انجام داده است.
(01)- Lord Kames (2871-6961):قاضی و محقق انگلیسی که آثارش تأثیر زیادی در آرای زیباییشناسی قرن هیجدهم داشته است.
--------------
(11)- Nicolas Poussin (5661-4951):از نقاشان برجستهء مکتب نقاشی کلاسیک فرانسه که آثارش تأثیر زیادی در تکامل نقاشی منظره داشته است.
(21)- Loraian Claude (2861-0061):نقاش فرانسوی و از پیشروان منظرهپردازی در اروپا.
(31)- William Turner (1581-5771):نقاش انگلیسی و از استادان برجستهء نقاشی منظره،که با خلق فضاهای احساسی در نقاشی منظره،ادراک فضایی را توسعه بخشید.
(41)- Trystan Edwards ،معمار و هنرشناس انگلیسی در نیمهء اول قرن بیستم.
(51)- Camillo Sitte (3091-3481):طراح،شهرساز و معمار اتریشی که با انتشار کتاب برنامهریزی شهری طبق اصول هنری در سال 3981،لزوم توجه به ضوابط هنری و زیباشناختی را در شهرسازی مطرح ساخت.
(61)- Michelangelo (4651-5741):نقاش،معمار، طراح و شاعر ایتالیایی و یکی از برجستهترین چهرههای هنر دورهء رنسانس.
(71)- Gianlorenzo Bernini (0861-8951): مجسمهساز،معمار و نقاش ایتالیایی و یکی از پیشروان هنر دورهء باروک.
(81)-دانش معماری منظر (LandscaPe architecture) ترکیبی از علم و هنر است که موضوع آن ساماندهی بناها و چیزها در روی زمین و طرح فضاها و مکانهای خارجی به نحوی است که محیطی مطمئنتر و سالمتر و زیباتر برای انسان به وجود میآورد.این امر اگرچه سابقهای طولانی در تاریخ دارد،ولی به عنوان شاخهء جدیدی از دانش از اوایل قرن بیستم مطرح گردید. اصطلاح«معماری منظر»را نخستینبا اولمستد (Olmsted) طراحی پارک مرکزی شهر نیویورک به کار برد،او معمولا به عنوان پدر این رشتهء جدید شناخته میشود.
(91)- Dido Bulding Carthage
(02)- Rodolf Arnheim :نظریهپرداز معاصر آلمانی در زمینهء هنرهای بصری،سینما و عکاسی.یکی از کتابهای او با عنوان فیلم به عنوان هنر به فارسی ترجمه شده است.
آرنولد ویتیک-ترجمهء جواد مهدیزاده
مقدمه
اصطلاح زیباییشناسی یا استهتیک (Aesthetics) از یک واژهء یونانی گرفته شده که ادراک حسی معنا میدهد.در قرن هیجدهم میلادی الکساندر بومگارتن1این واژه را در مفهوم ادراک و ارزیابی زیبایی به کار برد.این اصطلاح جدید از میانهء قرن نوزدهم به بعد در میان مردم انگلیسی زبان رواج عام پیدا کرد.در برخی از جریانهای فلسفی نوین این گرایش وجود دارد که اصطلاح زیباییشناسی را در مفهومی وسیعتر از ارزیابی زیبایی به کار میبرد،و از جمله به ماهیت،جاذبه و سایر کیفیات زیبایی در یک برداشت جامع نظر دارد.
دانش زیباییشناسی یکی از شاخههای فلسفه است و یکی از ارزشهای اساسی سهگانه در فلسفهء یونانی،یعنی«حقیقت»،«خیر»و«زیبایی»را تشکیل میدهد.روابط میان این ارزشها و اهمیت نسبی هرکدام،از روزگار افلاطون و ارسطو به بعد، موضوع بحث فیلسوفان بوده است.زیبایی اگرچه،به دلیل جدایی نسبی آن از نیازهای اولیهء انسانی،کمتر از دو ارزش دیگر مورد توجه قرار داشته،ولی با وجود این،همواره تأثیر آن در روان انسان و سعادت انسان،تا حدودی معلوم و شناخته شده بوده است.
مبانی فلسفی زیباییشناسی
به عنوان مقدمهای برای بررسی زیباییشناسی برنامهریزی شهری و طراحی شهری لازم است که به برخی از اصول فلسفی زیباییشناسی،که به طور کلی مورد قبول قرار گرفته،اشاره شود. ادراک زیبایی،تا حدود زیادی یک امر ذهنی تلقی میشود.یعنی اینکه زیبایی،کیفیت یک پدیدهء عینی و مستقل از ادراککنندهء آن نیست،بلکه ارزشی است که از سوی فرد دریابنده به یک وجود عینی مثل یک منظرهء طبیعی،یک بنا،یک پردهء نقاشی،یک شعر و یا یک آهنگ موسیقی افزوده میشود. بنابراین،اینکه چه چیزی زیبا و چه چیزی زشت است،به عقیدهء فرد بستگی دارد.اما مشابهتهای عقل انسانی و گرایش مردمانی با تمدن واحد و اصول آموزشی یکسان به تفکری همانند،که به داوری زیباشناختی یکسان و اتفاقنظر میانجامد، موجب شده که برخی از فیلسوفان قایل به عینیت زیبایی شوند.این امر چنانکه خواهد آمد،اهمیت زیادی برای برنامهریزان شهری دارد.
دریافت زیبایی در چیزها،به نخستین مرحلهء ادراک،یعنی پیش از آنکه فایده یا اهمیت معرفتی آنها معلوم شود،بستگی دارد.به همین دلیل شکل
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 29)
(به تصویر صفحه مراجعه شود) یک بنا،قبل از آنکه دانسته شود که کلیسا یا کارخانه است،باعث احساس خوشایندی یا ناخوشایندی میگردد.اما در بسیاری از آثار برگزیدهء هنری،به ویژه در شعر،موسیقی، معماری،نقاشی انتزاعی و مجسمهسازی،دو جنبهء موضوع و شکل،چنان درهم آمیخته و یکپارچه است که تفکیک آنها از یکدیگر آسان نیست.این وجه تمایز،از نظر زیباییشناس یا معمار و برنامهریز شهر اهمیت بسیار دارد.
زیباییشناسی و شهر
برای دریافت و لذت بردن از طراحی شهری و سیمای شهر (TownscaPe) 2کدام اصول زیباشناختی را میتوان تدوین و یا حد اقل پیشنهاد کرد؟و پایهء فلسفی احتمالی برای تنظیم ضوابط زیباییشناسی در طراحی شهری،به عنوان یک هنر مورد استفادهء عامه،چه خواهد بود؟
اگر بتوان میان زیباییشناسی معماری و زیباییشناسی برنامهریزی شهری تمایز قایل شد، شاید بتوان گفت که موضوع معماری عبارت است از بناها و مجموعههای ساختمانی و ابعاد محسوس درونی و بیرونی آنها و موضوع طراحی شهری،در متن برنامهریزی شهری،به طور عمده عبارت است از فضاهای حرکت مردم و وسایل نقلیه که بین مجموعههای بزرگ ساختمانی قرار گرفته است.از دیدگاه بصری،طراحی شهری، در درجهء اول طراحی فضاها محسوب میشود.
تجربهء زیباشناختی در معماری،به طور عمده، بر روابط انتزاعی شکلها،تعریف فضا و عناصری که آنها را خوشایند و لذتبخش میسازد مثل ضرباهنگ(ریتم)،رنگ و سایه روشن استوار است.احساس زیباشناختی در عرصهء طراحی و سیمای شهر،نیز به همینگونه است،ولی بیشتر بر روی فضا،که در اینجا خصلتی گستردهتر دارد، تأکید میورزد.
نکتهء مهم در زیباییشناسی محیط شهری یا سیمای شهری،روحیه و خصلت فرد دریافتکننده است.برای ارزیابی معماری یک بنا،معمولا آن را جدا از محیط مورد ملاحظه قرار میدهند،اما یک طراح هشری به آثار عرصهء وسیعی از بناها و فضاها میاندیشد.محیط شهری،احتمالا کمتر مورد توجه بازدیدکنندگان و سیاحان قرار میگیرد،زیرا آنان به طور آگانه یا نسبتا آگاهانه،بناهای خاصی را برای تماشا برمیگزینند.اما شهروندانی که در شهر زندگی میکنند آشنایی زیادی با محیط خود دارند و هر روزه در فضاهای آن حرکت میکنند.ممکن است که آشنایی شهروندان با محیط پیرامون خود بسیار عمیق باشد و ممکن است که نسبت به آن علاقهمند یا بیعلاقه باشند.همچنین ممکن است که آگاهی آنان از محیط خود بسیار ناچیز و مبهم باشد که در این صورت نیز،علاقه و یا عدم علاقه
زیبایی،کیفیت یک پدیدهء عینی و مستقل از ادراک کنندهء آن نیست، بلکه ارزشی است که از سوی فرد دریابنده به یک وجود عینی مثل یک منظرهء طبیعی، یک بنا،یک پردهء نقاشی،یک شعر و یا یک آهنگ موسیقی افزوده میشود. بنابراین،اینکه چه چیزی زیبا و چه چیزی زشت است،به عقیدهء فرد بستگی دارد.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 30)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
تجربهء زیباشناختی در معماری، به طور عمده، بر روابط انتزاعی شکلها،تعریف فضا و عناصری که آنها را خوشایند و لذتبخش میسازد مثل ضرباهنگ، رنگ و سایه روشن استوار است.
وجود خواهد داشت.ولی چندان روشن نخواهد بود.شهروندی که آگاهی عمیقی از محیط خود دارد،ممکن است از برخی از جلوههای خاص آن مثل خیابانی دلپذیر با بنایی شکوهمند در انتهای آن و یا میدانی محصور و جذاب لذت ببرد،همچنین ممکن است برای رفتوآمد خود راهی را که لذتبخشتر است برگزیند.
یک شهروند ناآشناتر،ممکن است به همینگونه عمل کند،اما دلیل آن را نمیداند و نمیتواند علل عادتهای خود را توضیح دهد.کسان بسیار دیگری هستند که خیلی کم به علل زیباشناختی علاقه یا بیعلاقگی خود به محیط آگاهی دارند.آنان همانطور که به شدت در کودکان دیده میشود،به واسطهء بیم اندکی که از یک بنای بدهیبت دارند و یا بنا به دلایلی مشابه اغلب حاضر نیستند که از مسیری معین عبور کنند.در هرحال بعید است که کسی حواس سالم و فعال داشته باشد،ولی نسبت به یک محیط شهری کاملا بیتفاوت باقی بماند.
معیارهای زیبایی
اساس طراحی شهری و سیمای آیندهء شهرها، متکی به اعتبار آن دسته از معیارهای زیباشناختی است که مقبولیت عام دارد.همانطور که پیش از این اشاره شد،ذهنیت مشترک جمعی میتواند برخی از معیارهای عینی را به وجود آورد.اثر هنرهای بصری،یعنی معماری،مجسمهسازی و نقاشی، دارای کیفیت یا خصلتی است که با یک انگیزش حسی،معنایی یا زیباشناختی همراه است.به نحوی که باعث برانگیختن احساسات در بیننده میشود.همین خاصیت اثر هنری است که انگیزش زیباشناختی را به میزان زیادتر در میان کسانی پدید میآورد که تجربهء بیشتری از آن دارند و در نتیجه منجر به پیدایش معیارهای ذوق میگردد.
هیوم3که اصطلاح شور (Sentiment) را برای بیان عواطف زیباشناختی حاصل از یک شیء به کار برده،کوشیده است که معیارهای عامی برای ذوق به دست آورد.او در کتاب مقالات اخلاقی، سیاسی و ادبی خود به«الگوها و اصولی»اشاره میکند که«از طریق توافق و تجربهء مشابه ملل در طول قرون و اعصار رواج یافته است».او همچنین از پیشداوریهایی سخن میگوید که حس زیبادوستی ما را تباه میسازد و یادآوری میکند که کسانی که نمیتوانند عقیدهء خود را با معیارهای رایج انطباق دهند،بدذوق محسوب میشوند.
کانت4در کتاب نقد داوری زیباشناختی،زیبا را به عنوان چیزی تعریف میکند که«جدا از هر مفهومی لذت و خرسندی به وجود میآورد.»وی از یک اتفاق نظر عمومی بحث میکند که آن را«اعتبار عام ذهنی»میخواند.کانت در همین کتاب ارزشهای زیباشناختی را با ارزشهای اخلاقی مرتبط میسازد و چنین نظر میدهد که برخی الزامهای اخلاقی برای دوست داشتن چیزهای زیبا،که تحسین همگان را برانگیختهاند،وجود دارد.اگر کانت و هیوم در قرن بیستم،با این همه اختلاف نظر،زندگی میکردند، تردید بیشتری از خود،در ارائهء معیارهای زیباشناختی مورد قبول عام،نشان میدادند.
ساموئل الکساندر5در کتابی به نام زیبایی و اشکال دیگر ارزش(لندن-3391)راهی مشابه را دنبال کرده است.او دلایلی برای خصلت غیرشخصی بودن ارزش زیباشناختی و نیز معیاری برای داوری زیباشناختی مطرح میسازد.
وی مینویسد:
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 31)
«داوران ارزش زیباشناختی کسانی هستند که احساس و انگیزهء زیباشناختی آنان را ارضا میکند و زیبا چیزی است که این داوران را راضی میسازد.معیار حس زیباشناختی متعلق به اشخاص صاحب صلاحیت است و کسانی صلاحیت دارند،که واجد معیار حس زیباشناختی هستند.این معیار نیز در هیچ فرد واحدی ظاهر نمیگردد،مگر تا زمانی که به عنوان مظهر پذیرفته شود.»
آرای این سه فیلسوف و طرفداران آنان، تا حدی مورد پذیرش جامعه قرار گرفته و در قانونگذاری اندکی،که در جامعهء نوین به نفع علایق زیباشناختی صورت گرفته،تأثیر کرده است.نکتهء مهم این است که اگر وضع ضوابط و قانونگذاری در زمینهء طراحی شهری موجه باشد،لازم است که اساس فلسفی معیارهای زیباشناختی،به طور مرتب مورد بازبینی و وارسی قرار گیرد.
عوامل ادراک زیبایی
چه چیزهایی ارزشهای اساسی زیباشناختی را در محیط شهری به وجود میآورد؟آنها به طور عمده عبارتاند از؛الگوها،شکلها،رنگها و سایه روشن، بدون در نظر گرفتن نوع بناها و فارغ از اینکه آنها خانه،کلیسا،اداره و یا مدرسه هستند.باوجوداین، خصلت الگوها تا اندازهای از نوع کارکرد این بناها ناشی میشود که موجبات احساس را فراهم میآورد.همانطور که کانت در کتاب نقد داوری زیباشناختی میگوید،هیچ مفهومی«برای اینکه مرا قادر به دیدن زیبایی چیزی بکند،ضروری نیست».
دریافت و ادراک محیط دارای سه مرحله است، در نخستین مرحله،الگوی مجرد دو بعدی اشکال رنگین ادراک میگردد.در مرحلهء دوم احساس سه بعدی در فضا و حجمهای آن قرار دارد و در مرحلهء سوم جنبههای نمادین مربوط به کارکرد این حجمها یعنی کلیساها،خانهها،ادارات،کارخانهها و مدارس دریافت میشود.تجربهء زیباشناختی بیش از همه به مرحلهء اول و پس از آن به مرحلهء دوم و خیلی کم به مرحلهء سوم بستگی دارد.
این طبقهبندی تا حدودی موافق نظریهء برکلی6 در کتاب نظریهء جدید دیدن است که میگوید نخستین تجربهء دیداری یا بصری ما دوبعدی است، مثل سطح صاف یک تصویر و بعد از آن از طریق بسط فعالیت جسمانی یعنی لامسه و انطباق عادت (به تصویر صفحه مراجعه شود) با دیدن است که از فضای سه بعدی و حجمها آگاه میشویم.ویلیام جیمز7در کتاب خود به نام اصول روانشناسی در رد این نظریه اظهار میدارد که: ادراک فاصله،یک احساس بصری است،که البته قبول کامل آن دشوار به نظر میرسد.
روانشناسانی که اعتقاد دارند انسان و حیوان جهان را به آن صورت که میشناسند میبینند، احتمالا موافقت بیشتری با برکلی دارند تا ویلیام جیمز.در واقع مرحلهء سوم ادراک محیط با مراجعه به گنجینهای از تصاویر ذهنی طبقهبندی شده، حاصل میشود که خیلی زیاد و به طور مرتب،بنا به قول وایتهد8از طریق تصورات بیواسطه،تأثیر علّی و تحلیلهای عقلی به دست میآید کتاب نمادگرایی،معنا و نتیجهء آن(لندن-5291).
ارزشهای زیباشناختی را میتوان برطبق آرای هاچسن9،کامس01و کانت به دو گروه نخستین و دومین تقسیم کرد.هاچسن در کتاب تحقیق دربارهء منشأ زیبایی و فضیلت از زیبایی اصیل یا مطلق و زیبایی نسبی یا تطبیقی سخن میگوید.کامس در رسالهء مبادی نقد از زیبایی ذاتی
دریافت و ادراک محیط دارای سه مرحله است، در نخستین مرحله، الگوی مجرد دو بعدی اشکال رنگین ادراک میگردد.در مرحلهء دوم احساس سه بعدی در فضا و حجمهای آن قرار دارد و در مرحلهء سوم جنبههای نمادین مربوط به کارکرد این حجمها یعنی کلیساها،خانهها، ادارات،کارخانهها و مدارس دریافت میشود.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 32)
ارزشهای زیباشناختی را میتوان برطبق آرای هاچسن،کامس و کانت به دو گروه نخستین و دومین تقسیم کرد. هاچسن از زیبایی اصیل یا مطلق و زیبایی نسبی یا تطبیقی سخن میگوید.کامس از زیبایی ذاتی و زیبایی نسبی یاد میکند و کانت از زیبایی مطلق و زیبایی مشروط،یعنی زیبایی وابسته به مفاهیم،حرف میزند.
و زیبایی نسبی یاد میکند و کانت در کتاب نقد داوری زیباشناختی،از زیبایی مطلق و زیبایی مشروط، یعنی زیبایی وابسته به مفاهیم،حرف میزند.
اعتبار همهء اینها،از دیدگاه صرفا زیباشناختی، سؤالبرانگیز است؛زیرا لذت زیباشناختی،بر نوعی از تفکر بیقصد و غرض استوار است که مجرد از آن چیزی است که درک میشود.این مفهوم در واقع از آرای کانت منشأ گرفته،ولی در این نکته تردید است که بتوان عواطف همراه با لذت زیباشناختی را به طور کامل از روند ادراک حذف کرد.دریافت زیباشناختی ممکن است به آسانی از نخستین مرحلهء ادراک محیط،یعنی درک الگوی مجرد دو بعدی اشکال رنگین،منتزع گردد.اما گذار به دومین مرحله،یعنی انطباق بسط فعالیت جسمانی و لامسه با بینش بصری،آن قدر سریع صورت میگیرد که در روند طبیعی ادراک،با مرحلهء اول همانند و عین هم به نظر میرسد.
نکتهء مهم در مورد محیط شهری،نقش عنصر ثقل یا نیروی جاذبه و تأثیر آن در ایجاد لذت زیباشناختی ماست.وقتی که یک ساختمان در عرصهء شهر،در نتیجهء همین احساس ثقل،حالت بیاطمینانی به وجود میآورد،حس نظم و لذت زیباشناختی ما را دچار اختلال میسازد.این امر تا حدودی به تجربهء ما از امکانات مصالح بستگی دارد.اگر ستونهای زیر یک ساختمان بزرگ،که از میان آنها دورنما و سیمای شهر دیده میشود، احساسی از بیاطمینانی به وجود آورد،لذت ذوقی ما را درهم میریزد.این پدیده در واقع،همان نوع دوم زیبایی موردنظر کانت(در نقد داوری زیباشناختی)،یعنی زیبایی مشروط است که به درک شرایطی که زیبایی در آن تحقق یافته،بستگی دارد.همچنین این امر نوعی داوری ذوقی که«تابع محدودیت قرار گرفته»محسوب میشود.
این لذت زیباشناختی،که به درک ما از امکانات مصالح بستگی دارد،با تغییر این درک تغییر خواهد کرد.هیوم در رسالهای دربارهء طبیعت انسان میگوید که«قوانین معماری میطلبد که رأس یک ستون باریکتر از پایهء آن باشد،زیرا که در این صورت احساسی از اطمینان خاطر در ما به وجود میآورد که لذتبخش است،درحالیکه برعکس آن،احساسی از خطر پدید میآورد که رنجآفرین خواهد بود.»این شکل ستون که هیوم به آن اشاره کرده،به این دلیل به ما حس اطمینان و امنیت خاطر میبخشد که آگاهی زیادی از امکانات مصالح ساختمانی آن،یعنی سنگ،داریم.با استفاده از بتون مسلح که قدرت تحمل بیشتری از سنگ دارد، شکل جدیدی از ستون ابداع گردیده که از بالا به پایین باریکتر میشود و کارآیی بیشتری دارد.این ساختار جدید،در آغاز پیدایش خود،اغلب از طرف سنتپرستان به بهانهء اینکه غیر قابل اطمینان به نظر میرسد و در نتیجه لذت زیباشناختی را مختل میسازد،مورد انتقاد قرار میگرفت.اما آشنایی بیشتر با امکانات ساختمانی انواع مختلف بتون مسلح،مثل بتن فشرده و کالبدهای بتونی،این نگرانی ناشی از عدم امنیت را کاهش داده است.
این عنصر ثقل،یعنی حس استحکام،عامل مهمی در عرصهء زیباشناسی شهری است که در آن لذت زیباشناختی وابسته به این مفهوم است که یک چیز چگونه باید باشد.از طرف دیگر این موضوع که بیان کارکرد در لذت زیباشناختی تأثیر میکند،یعنی اینکه یک کلیسا و چیزهایی مانند آن، طبق تصوری که از شکل آنها داریم،به نظر ما میرسند،قابل تردید و سؤالبرانگیز است.از نظر زیباییشناسی،اینگونه برداشت نادرست است. اگر یک کلیسا،شبیه تصوری که از یک کارخانه داریم به نظر آید،باز به خودی خود و حتی بهتر از یک کلیسا،میتواند زیبا جلوه کند.
البته این سخن به این معنی نخواهد بود که دیگر لازم نیست که یک معمار دربارهء هدفهای ساختن یک کلیسا،در حد توان تعمق و اندیشه کند، چرا که در این صورت نتیجهء کار فقط یک بنای زیبا خواهد بود.بلکه منظور این است که اگر حاصل کار برطبق تصور ما بیشتر به یک کارخانه شبیه است، پس امکان دارد که زیبایی آن نیز متناسب با دوام همان تصور باشد.
مظاهر زیبایی شهری
اصول زیباییشناسی،بر نفس تجربهء ذوقی و بیغرض انسان استوار است.بنابراین در عرصهء طراحی شهری،پیش از آنکه چنین اصولی مطرح شود،لازم است که مظاهر این لذت ذوقی مورد بررسی قرار گیرد.چه چیزی در شهرها و شهرکها برای مشاهدهکنندگان لذت یا رنج ایجاد میکند؟موارد سودمند برای مطالعه عبارت است از:1-نمای عمومی 2-میدان 3-خیابان 4-اثاثهء شهری
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 33)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
1-نمای عمومی (Panorama)
وقتی که شهر یا شهرکی طراحی و ساخته میشود و یا شهری توسعه مییابد،لازم ایت که با مکان و منظرهء اطراف خود متناسب و جور باشد.مکان شهر معمولا مسطح و یا ناهموار است و تمام بناهای مختلف،جادهها،پیادهراهها،فضاهای باز، باغها،درختان و اثاثهء شهری،باید در یک ترکیببندی مؤثر و کارکردی با یکدیگر ارتباط پیدا کنند.اگر لذت زیباشناختی نیز به عنوان یک هدف مهم موردنظر باشد،پس لازم است که این ترکیببندی از نظر بصری هم گیرایی داشته باشد. در این مورد خط افق،هم برای کل شهر و هم برای اجزای مختلف آن،یک اصل بنیادی محسوب میشود.خط افق در چشماندازهای دورتر،بخشی از زمینه برای خطوط کلی ساختمانها و درختانی است که در عمق یا دورنما دیده میشود و جوّ (اتمسفر)معمولا آن چیزی است که در آثار کلاسیک نقاشان بزرگ منظره،مثل پوسن11، کلود21و ترنر31مشاهده میشود.این خطوط افق، یک عنصر بنیادی زیباشناختی را در سیمای شهر به وجود میآورد.معمولا دیدن خط افق در مسیر ورود به یک روستا شهر و نگریستن به نمای یک شهر از یک نقطهء مرتفع لذت بیشتری ایجاد میکند.
در این زمینه نمونههای بسیاری وجود دارد،که از جمله میتوان به اینها اشاره کرد:عموما مناظر قسمتهای مرکزی شهرهای پاریس،رم و وین را لذتبخش دانستهاند و این امر تا حدی به این دلیل است که در آنها،مجموعه بناهای مختلف با یکدیگر هماهنگی دارند و ساختمانهای مرتفع جدید نتوانسته این هماهنگی را از بین ببرد.درحالیکه نمای عمومی لندن،از چند زاویهء مختلف، ناخوشایند به نظر میرسد،زیرا که ساختمانهای مرتفع آن با یکدیگر هماهنگ نیستند.این بناها،اغلب برخلاف توصیههای«هیأت سلطنتی هنرهای زیبای بریتانیا»قد علم کردهاند.در شهرهای امریکایی،ساختمانهای مرتفع،گاهی هماهنگی دارند و گاهی ندارند،که در هر دو مورد نیز، اثرگذاری آنها بیشتر به عامل تصادف بستگی دارد تا طراحی.
وجود ساختمانهای بلند در شهرها،یکی از مهمترین مسائل زیباییشناسی شهری در قرن بیستم است.بنابراین چون به نظر میرسد که آنها از نظر تجاری و نه از جنبهء اجتماعی پذیرفته شدهاند،از جهت کاربردی سودمند خواهد بود که بدانیم چه عواملی میتواند آنها را خوشایند سازد. شواهد بسیاری میتوان ارائه داد که نشان میدهد توجه به اصل وحدت انداموار(ارگانیک)،میتواند در این زمینه خرسندی و رضایت خاطر ایجاد کند. این امر به این معنی است که در یک ترکیببندی شکلی،هر جزء از طریق خصلت خود،روابطش را با کل و دیگر اجزاء،چنانکه در شکلهای طبیعی یافته میشود،معلوم میسازد،اگر چند واحد ساختمانی بلندمرتبه،به نحوی به دور هم گرد آیند که میان ارتفاع آنها نوعی توالی و ترتیب وجود داشته باشد،و یا اگر ارتفاع یکسان دارند، نسبت به هم در مکان مناسب قرار گرفته
وقتی که شهر یا شهرکی طراحی و ساخته میشود و یا شهری توسعه مییابد، لازم است که با مکان و منظرهء اطراف خود متناسب و جور باشد. مکان شهر معمولا مسطح و یا ناهموار است و تمام بناهای مختلف،جادهها، پیادهراهها،فضاهای باز،باغها،درختان و اثاثهء شهری،باید در یک ترکیببندی مؤثر و کارکردی با یکدیگر ارتباط پیدا کنند.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 34)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
وجود ساختمانهای بلند در شهرها،یکی از مهمترین مسائل زیباییشناسی شهری در قرن بیستم است. بنابراین چون به نظر میرسد که آنها از نظر تجاری و نه از جنبهء اجتماعی پذیرفته شدهاند،از جهت کاربردی سودمند خواهد بود که بدانیم چه عواملی میتواند آنها را خوشایند سازد. شواهد بسیاری میتوان اراده داد که نشان میدهد توجه به اصل وحدت انداموار میتواند در این زمینه خرسندی و رضایت خاطر ایجاد کند.
باشند،ممکن است از نظر زیباشناختی نتیجهای لذتبخش به بار آورند.اما اگر به طور پراکنده و تصادفی در اینجا و آنجا سربلند کنند،همانطور که در شهر لندن دیده میشود،حاصلی ناخوشایند ارائه خواهند داد.
اگر مثل تریستان ادواردز41در کتاب شیوههای خوب و بد در معماری این نظر را ارائه میدهیم که «ایجاد آسمانخراشهای تجاری به کلی غلط بوده است»چندان اعتباری نخواهد داشت،زیرا وقتی یک ساختمان از نظر تجاری،که خود بخشی از حیات جدید شهرهاست،پذیرفته شد،باید آن را به دست معماری هنرمند سپرد تا آن را به بهترین صورتی که میتواند آمادهء بهرهگیری سازد.اما از نظر طراحی شهری،موضوع کار هنرمند،خیلی وسیعتر است و تمام ناحیهء مرکزی یک شهر را در برمیگیرد و بنابراین لازم است که بر کل آن احاطه داشته باشد.در مورد یک شهر کوچک،که تمام آن زیر نظر یک هنرمند واحد طرحریزی میشود،ممکن است نتیجهای رضایتبخش به بار آورد.ولی در شهرهای بزرگ تاریخی مثل پاریس،رم و وین نظارت عمومی هنرمند منحصر به یک اقدام سلبی، یعنی جلوگیری از ایجاد بناهای خیلی مرتفع در نواحی خاص است.در شهر لندن،رسیدگی مستقیم به این موضوع به«هیأت سلطنتی هنرهای زیبا» محول گردیده که قدرتش بسیار محدود است.این هیأت مجبور است صبر کند تا مراجعهای صورت گیرد،که در این حال نیز،توصیههای او معمولا نادیده گرفته میشود.
2-فضای محصور یا میدان (Enclosure)
شکل اولیهء میدان از آگورای (AGORA) یونانی و فوروم (Forum) رومی منشأ گرفته و از نظر زیباشناختی بیشترین تکامل را در ایتالیای قرون وسطی و دورهء رنسانس به صورت پیازا (Piazza) به خود دیده است.تکامل و تطور میدان را در اروپا بعدها کامیلو سیته51به منظور استنتاج اصول طراحی،دنبال کرد که پذیرش قابل توجهی میان برنامهریزان شهری یافته است.
میدانهای اصلی شهرهای اروپا در قرون وسطی و دورهء رنسانس،اغلب یا جنبهء دینی داشت که«کلیسا»عنصر مسلط آن بود و یا خصلتی مدنی داشت که«تالار شهر»عنصر مسلط آن را تشکیل میداد.این میدانها برای اجتماعات مذهبی و شهروندی مورد استفاده قرار میگرفت و به همین دلیل مرکز آنها معمولا به صورت فضای باز و خالی حفظ میشد و یادمانها و فوارهها در کنارهها و یا در گوشههای آن مستقر میگردد.
در چنین میدانی که از نظر زیباشناختی ارضاکننده باشد،احساس فضا به نحو لذتبخشی برانگیخته میشود.این میدان به اندازهء کافی برای پاسخگویی به کارکرد خود بزرگ است و در عین حال،به اندازهای کوچک است که احساسی از فضای محصور به وجود میآورد.همچنین معماری داخلی آنکه خط افقی هماهنگ با یک عنصر مسلط دارد،مطبوع و دلپذیر است. میدانهای فلورانس،رم،و نیز و...از نمونههای برجستهء اینگونه میدان محسوب میشوند.آنها
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 35)
در واقع به مثابهء سالنها و یا اتاقهای بزرگ و روبازی هستند،که فقط با یک حد اکثر دو ورودی و خروجی چشمگیر،یک فضای کامل محصور به وجود میآورند.همانطور که نگریستن از دریچهء یک اتاق به سوی بیرون جالب است،نگاهی به اطراف میدان نیز میتواند جالب باشد،اما دریچههای متعدد که به هر سو گشوده میشود و نظرها را به فراسو میکشد،لذت درون اتاق را بسیار ناچیز جلوه میدهد.به همین دلیل است که میدان ترافالکار لندن به عنوان یک فضای شهری، موفق نیست.چنانکه سیته مورد تأکید قرار داده، مراکز میدانها باید آزاد و باز گذاشته شود و فضای آنها باید به طور کامل محصور گردد.
بنای مسلط،یعنی کلیسا یا تالار شهر در یک طرف میدان قرار گرفته و پلههایی که به سوی مرکز کشیده میشود،به بنا برجستگی و بزرگی میبخشد و جاذبهء آن را گسترش میدهد.در طراحی دورهء رنسانس،به علت گرایش به تقارن و شکلآرایی و تأکید بر ژرفانمایی(پرسپکتیو)،هم در نقاشی و هم در معماری،یک طرف میدانها رو به خیابان گشوده میشد که در طرف آن بنای اصلی قرار میگرفت.بیتردید نمونهء کلاسیک آن میدان کاپیتول (CaPitol) در رم،ساختهء میکل آنژ61 است که در یک طرف آن قصر دل سناتوره (Del Senatore) قرار دارد و طرف دیگر آن به فضایی باز با یک شیب راه طولانی وصل میشود. نمونهء برجستهء دیگر میدان سنپیتر (St.Peter) اثر برنینی71است که در مقابل کلیسای آن فضایی باز قرار گرفته و امروزه به خیابان متصل شده است.
در انگلستان هر دو نوع این میدانها را میتوان مشاهده کرد.مثل میدانهای محصور شهرهای لندن و باث (Bath) و میدانهای شهر برایتون (Brighton) که روی به سوی دریا گشوده است.در بسیاری از میدانهای لندن،کثرت درختان بزرگ و گیاهان دیگر،حس فضا و محوطه را از بین میبرد و به جای یک فضای شهری،بیشتر احساس باغی را به وجود میآورد که در محاصرهء ساختمانها،که اغلب آنها نیز قابل رؤیت نیست،قرار گرفته است.این وضع به حال یک عاشق گیاهان خانگی شبیه است که خانه و اتاقهای خود را از گل و گیاه پر میکند و سرانجام آن را به صورت گلخانه در میآورد.
در هر اثر هنری،گزینش و حذف عناصر مختلف مستلزم یکدیگر است.در یک طراحی موفق (به تصویر صفحه مراجعه شود) شهری لازم است که اندازهء درختان متناسب با اندازهء ساختمانها باشد و باید از انواعی انتخاب شوند که بتوانند اندازهء مناسب را عرضه کنند. دلیل اصلی انتخاب درختان چنار این است که میتوانند در یک فضای دودآلود زنده بمانند و در زمانی که دود از میان میرود میتوان جانشینی درختان کوچکتر را آزمایش کرد و آنها را به نحوی سامان داد که احساس لذتبخش فضا را تقویت کنند.یکی از راههای برجسته کردن جنبههای زیباشناختی میدانها و محوطهها،افزایش نواحی خاص پیادهروی در مراکز شهری است.در یک میدان شهری،گیرایی و خوشایندی فضا از طریق ایجاد فضای محصور آفریده میشود(که قرینهء آن در معماری،گیرایی فضای داخلی یا کلیسای بزرگ است).اگر اندازهء بناهای میدان،متناسب با فضا باشد،و اگر این بناها در راستای یک خط افق آرامشدهنده،هماهنگ گردند،این لذت و گیرایی فضا افزایش مییابد.
اما در معماری نوین با دیوارهای مسطح شیشهای و پوشش رنگین،ساختن میدانهایی که از نظر زیباشناختی جالب باشد،بسیار مشکل است.چرا که این وسایل امروزی خیلی ناتوان تر از معماری سنگی دورهء رنسانس است که از طریق ایجاد سایه روشنها،غالبا نوعی معماری جنبی و متمایز عرضه میکرد.
در یک میدان شهری، گیرایی و خوشایندی فضا از طریق ایجاد فضای محصور آفریده میشود.اگر اندازهء بناهای میدان،متناسب با فضا باشد،و اگر این بناها در راستای یک خط افق آرامشدهنده، هماهنگ گردند، این لذت و گیرایی فضا افزایش مییابد.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 36)
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
خیابان یک گذرگاه عمومی است که ساختمانها،دیوارهای آن را تشکیل میدهند و جذابیت زیباشناختی آن ناشی از فضایی است که در چشمانداز خیابان و بناهای وابسته به آن آفریده میشود. تجربه نشان میدهد که اگر میان ارتفاع ساختمانهای کناری و عرض خیابان تناسب خوبی برقرار شود، لذت زیباشناختی ایجاد میکند.
3-خیابان
خیابان یک گذرگاه عمومی است که ساختمانها، دیوارهای آن را تشکیل میدهند و جذابیت زیباشناختی آن ناشی از فضایی است که در چشمانداز خیابان و بناهای وابسته به آن آفریده میشود.تجربه نشان میدهد که اگر میان ارتفاع ساختمانهای کناری و عرض خیابان تناسب خوبی برقرار شود،لذت زیباشناختی ایجاد میکند. در اغلب پایتختهای اروپا نمونههای خوب و بد از خیابان دیده میشود.
یکی از بهترین نمونهها،کانال بزرگ شهر ونیز است که ارتفاع بناهای دو طرف آن به خوبی با با عرض کانال هماهنگی پیدا کرده است.در اینجا یک وحدت کلی میان انبوه ساختمانها و معماری متنوع و متمایز آن پدید آمده،به نحوی که میدانی برای بازی زیبای نور و سایه فراهم میآورد.از بهترین نمونههای جدید،در یک مقیاس کوچکتر،باید از محدودهء خاص پیادهروی لینبان (Lynbohn) در شهر«روتردام»هلند نام برد.در این ناحیه ساختمانهای کناری به دو طبقه محدود شده که احساسی از رهایی و گشودگی پدید میآید.در حالی که بناهای چهارطبقه و بیشتر در گذرگاه پیاده، میتواند احساسی از تنگنا و بسته بودن ایجاد کند.
یک جنبهء زیباشناختی خیابان،به ویژه در نواحی بحثانگیز مسکونی،تکرار واحدهای ساختمانی و حدود دامنهء این تکرار تا جایی است ه موجب یکنواختی نشود.تریستان ادواردز این موضوع را در کتاب شیوههمای خوب و بد معماری مورد بررسی قرار داده و به نتایجی رسیده که تا حد زیادی مورد قبول قرار گرفته است.او از این عقیده حمایت میکند که گاهی میتوان معیارهایی را براساس احساس مشترک ارائه داد.
اگر خانهای با طراحی متوسط در یک ردیف طولانی شامل 02 خانه تکرار شوند،یکنواختی و کسالت ایجاد میکند.اگر این واحد دارای طراحی خوب بوده و کوچک هم باشد،تکرار آن قابل قبولتر خواهد بود.اگر واحد خانه بزرگ بوده و دارای درگاههای ورودی جالب و متناسب باشد، به طوری که در برخی از شهرها و شهرکهای انگلیسی دیده میشود،تکرار آن خوشایندتر خواهد بود و ارگ طرح واحد مسکونی متغیر بوده و یا بناهای دو طرف خیابان متفاوت،ولی هماهنگ باشند،تأثیر کلی غالبا لذتبخش خواهد بود،زیرا که تنوع در درون وحدت کلی،مراعات شده است.
تنوع در طرح واحدها و مکان آنها یکی از افزارهایی است که در نواحی مسکونی نوشهرها به کار گرفته میشود.بههرحال.این معماران هستند که به تکرار طولانی واحدهای خوش طرح علاقه دارند،اما این مسأله مطرح است که تا کجا میتوان این تکرار را بدون ایجاد حس یکنواختی و ملال،که از لذت زیباشناختی میکاهد،ادامه داد؟در موسیقی میتوان قطعهای را بارها با تأثیری خوشایند تکرار کرد،که به طور نمونه در آثار موزارت دیده میشود،اما مرزی وجود دارد که با
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 37)
عبور از آن،عنصری از پوچی و بیهودگی به درون رخنه کند.این امر در مورد معماری نیز صادق است.باید پذیرفت که برخی از معماران و برنامهریزان نمیدانند که چه موقع باید تکرار را قطع کرد.همان احساس یکنواختی در تکرار قطعات پیشساختهء بتونی در نمای ساختمانها نیز،ظاهر میشود.در واقع مزایای اقتصادی تولید انبوه، اغلب خسارات زیادی به بار میآورد.
ترتیب خطی و مستقیم بناها در امتداد یک خیابان،یکی از ویژگیهای نواحی مرکزی شهرهاست که به طور فشرده ساخته میشود.در نقاطی که فضاهای باز و باغها،با عرصهء شهری و نواحی مسکونی ترکیب میشوند،این ترتیب یکنواخت جنبهء جزئی پیدا میکند و به کمک فضاها و درختان تنوع مییابد.ترکیببندی فضاها و بناها با یکدیگر موضوع دانش«معماری منظر»81است.
وجود خیابان مرکزی در شهرها از گذرگاههای عام باستانی و بناهای پایانی آن-اغلب یک نیایشگاه مانند مصر باستان-منشأ گرفته است. زیباترین نمونههای آن،خیابانهای وسیعی است که دو سوی آن را ساختمانها و باغهای خوشترکیب فراگرفته و نشانهای برجسته و جذاب دارد.
شاید بزرگترین نمونهء آن در جهان خیابان شانزهلیزه (ChamPs Elysees) در شهر پاریس باشد،که با ایستادن در باغ تویلری (Tuileies) و نگریستن از میان میدان کنکورد (Concord) به بنای پایانی آن یعنی طاق نصرت (Arc de TriomPhe) میتوان تمامی شکوه آن را احساس کرد. نمونههای مشابه دیگری،اما در مقیاس کوچکتر وجود دارد.بنا به سلیقهء عدهای،گیرایی و شکوه خیابانها بیشتر به جنبهء شکلی و متقارن آنها بستگی دارد و بنابراین دورنمایی از بناهای متوازن در فواصل مختلف ترجیح داده میشود.نمونههای برجسته،منظرههای کلاسیکی است که کلود و ترنر نقاشی کردهاند،به ویژه آنهایی که ساختمانهای کلاسیک را در کنار منظرهای از آب نشان میدهد. نمونهء کامل و تمامعیار آن،تابلوی معروف ترنر است به نام دیدو کارتاژ را میسازد91که در آن، حجم بناهای مستقر در دو سوی چپ و راست آب، در میان مه روشن دور،با یکدیگر متوازن شدهاند. این منظرههای کلاسیک در نقاشی،احتمالا تأثیر قابل ملاحظهای در دانش«معماری منظر»داشته است.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)
4-اثاثهء شهری (Furniture)
وسایل خدمات عمومی که فضاهایی را در شهر اشغال میکند،گاهی مانند چراغهای روشنایی، علایم راهنمایی و دکههای تلفن جنبهء کارکردی دارند و گاهی نیز مثل یادمانهای عمومی،فوارهها، درختان و باغها برای تزیین به کار میروند.وظیفهء زیباشناختی یک برنامهریز شهری در درجهء اول عبارت است از تعیین اندازه و جانمایی این وسایل، به نحوی که بیشترین لذت بصری را ایجاد کند.یک اصل مفید که در این زمینه کامیلو سیته مطرح کرده است،این است که اثاثهء خیابانی تا آنجا که ممکن است باید تابع شرایط فضایی پیرامون خود باشد.
گذشته از این،چه اصول دیگری را میتوان پیشنهاد کرد؟پروفسور رودلف آرنهایم02در کتاب خود به نام مقدمهای بر روانشناسی هنر (6691)در ضمن بحث از نظم و پیچیدگی در طراحی منظره،طبقهبندی سودمندی از موضوع ارائه میدهد.وی اگرچه اصطلاحاتی را که عمدتا از همان اصل قدیم«وحدت و تنوع»گرفته شده به کار میبرد،ولی تقسیمبندی او از نظم قابل استفاده است. طبق این تقسیمبندی عناصر نظم عبارت است از: 1-تجانس 2-هماهنگی 3-سلسله مراتب 4-تصادف
منظور از تجانس (Homogeneity) ،وجود یک کیفیت مشترک در الگوی کلی است که به عنوان یک عنصر وحدتبخش عمل میکند.هماهنگی (Coordication) عبارت از تعادل و توازن در میان اجزاء است.سلسله مراتب (Heirarchy) نظمی است
منظور از تجانس، وجود یک کیفیت مشترک در الگوی کلی است که به عنوان یک عنصر وحدتبخش عمل میکند.
هماهنگی عبارت از تعادل و توازن در میان اجزاء است.
سلسله مراتب نظمی است که به وسیلهء آن یک عنصر ساختی مسلط با دیگر عناصر تابع آن مربوط میگردد و تصادف هم عبارت است از ارتباط با غیر مربوط.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 38)
(به تصویر صفحه مراجعه شود) که به وسیله آن یک عنصر ساختی مسلط با دیگر عناصر تابع آن مربوط میگردد و تصادف (Accident) هم عبارت است از«ارتباط با غیر مربوط».همهء اینها به شدت در سیمای شهری دیده میشود،اما مفهوم آخری یعنی تصادف،از اواسط قرن بیستم توجه زیادی را به خود جلب کرده و بنابراین،این اهمیت را دارد که به طور خلاصه مورد ملاحظه قرار گیرد،زیرا کمتر با معیارهای عام دیگر سازگاری دارد.
تأثیر عناصر تصادفی در سیمای شهر که به پیدایش منظرههای زیبا منجر میشود،تا حدودی به هنر سنتی عامه برمیگردد.هنرمندان سنتی معمولا،طراح شهری نبوده،بلکه افرادی تیزهوش بودهاند که براساس دریافتهای ابتدایی خود از هماهنگی،رنگ و تعادل،منظرههای لذتبخش آفریدهاند.خردهریزهای ریخته شده در محلی متروک،وقتی که در ارتباط با درختان و ساختمانهای نوین دیده شود،آثاری تصادفی به وجود میآورد که میتواند لذت زیباشناختی ایجاد کند.همچنین کلبهء محقری که بدون هیچ اندیشهء هنری برپا میشود،ممکن است که از نظر بصری،به چیزی لذتبخش بدل گردد.بدیهی است ه که در این موارد،نوعی خویشاوندی با ترفند «منظرهء کشف شده»وجود دارد و بنابراین، برنامهریز به امید آثار لذتبخش تصادفی،میتواند تا حدی مایهء شکست کوششهایی گردد که در جهت تقویت ضابطهگذاری برای نوعی زیباییشناسی مبتنی بر معیارهای،آنطور که باید باشد،صورت میگیرد.
این توجه و بررسی در زمینهء طراحی شهری خیلی مهم است.آیا ممکن است که طراحی شهری کاملا کارکردی و بدون ملاحظهء زیباشناختی باشد، ولی در عین حال بتوان نتایجی زیبا از آن انتظار داشت؟در این صورت آیا امکان برای تأثیرات تصادفی ناآگاهانه وجود دارد؟پاسخ درست در مورد هنر فردی و شخصی«آری»خواهد بود،ولی در مورد هنر مورد استفادهء عموم،مثل طراحی شهری،منفی است،زیرا که نتیجهء آن اغلب چیزی بسیار زشت از کار درمیآید.
پس برای اطمینان یافتن از اینکه ملاحظات زیباشناختی تأثیرات کافی در طراحی شهری خواهد داشت چه باید کرد؟هنرمندی که یک محیط شهری را میسازد عرصهء کالبدی خیلی بزرگتری را نسبت به معمار یک ساختمان یا یک مجمتمع در اختیار دارد،ولی هیچگونه آمادگی و تدارک برای چنین هنرمندی،جز در نوشهرها و یا در نوسازی شهری خیلی بزرگ،فراهم نشده است.در شهرهای موجود،این امر فقط میتواند از طریق اجرای اصول و توصیههایی صورت گیرد که به وسیلهء هیأتهای خیلی نیرومند و مؤثیر تدوین میگردد،به نحوی که نتوان توصیههای آنان را مثل گذشته به سادگی نقض کرد.
جستارهای شهرسازی » شماره 17 (صفحه 39)
توافق عقلانی با ارزیابیهای زیباشناختی نظری و معیارهای حاصل از آن،که کسانی چون هیوم،کانت،الکساندر و دیگران پایههای فلسفی آن را طرح کردهاند،میتواند مبنا و مجوزی برای تدوین ضوابط زیباشناختی شهر باشد،اما این معیارها،در یک جهان پویا،باید به طور مداوم مورد بازنگری و تغییر قرار گیرد.
پینوشت
--------------
(*)-این نوشته ترجمهء یکی از مقالات دایرة المعارف برنامهریزی شهری زیر عنوان "Aesthetics" است که برخی از نکات و اشارات جزئی آن حذف شده و برعکس به منظور بهرهگیری بیشتر،قسمتهای مختلف مقاله با عنوانهای فرعی از هم تفکیک و برخی توضیحات مفید دربارهء مفاهیم و اسامی مهم افزوده شده است.مشخصات مأخذ اصلی به قرار زیر است: -Whittik,Arnold.(Edi):EncycloPedia of urban Planning,Mcgraw Hill,New York, .4791
--------------
(1)- Alexander Baumgarten (26-4171):فیلسوف آلمانی که نخستین کتاب مستقل دربارهء زیباشناسی را با عنوان مبانی استه تیک تألیف و منتشر کرد.
(2)-مفهوم«سیمای شهر»در معنای نمای شهرها از کتابهای کامیلو سیته معمار و طراح اتریشی در اواخر قرن نوزدهم ریشه گرفته،ولی از حدود 0591 با انتشار کتاب "TownscaPe" نوشتهء "Cullen" (لندن- 1691)و آثار دیگر در اروپا و امریکا رواج عام پیدا کرد.
(3)- David Hume (67-1171):فیلسوف انگلیسی که در آثار متنوع خود به زیبایی نیز پرداخته است.
(4)- Immanuel kant (4081-4271):بنیانگذار فلسفهء ایده آلیسم آلمان،که نظراتش دربارهء زیبایی و جایگاه آن در حیات نفسانی انسان،تأثیر زیادی بر اندیشه زیباییشناسی و هنری داشته است.
(5)- Samuel Alexandre (8391-9581):فیلسوف انگلیسی که آثار معروفی در زمینهء فلسفهء تافیزیک دارد.
(6)- George Berkeley (3571-5861):کشیش و فیلسوف انگلیسی که از نمایندگان برجستهء فلسفهء ایده الیستی به شمار میرود.
(7)- William James (0191-2481):فیلسوف و روانشناس آمریکایی.
(8)- Alfred Whitehead (7491-1681):ریاضیدان و فیلسوف بریتانیایی-آمریکایی.
(9)- Francis Hutcheson (6471-4961):فیلسوف انگلیسی که مطالعاتی دربارهء زیبایی و معیارهای آن انجام داده است.
(01)- Lord Kames (2871-6961):قاضی و محقق انگلیسی که آثارش تأثیر زیادی در آرای زیباییشناسی قرن هیجدهم داشته است.
--------------
(11)- Nicolas Poussin (5661-4951):از نقاشان برجستهء مکتب نقاشی کلاسیک فرانسه که آثارش تأثیر زیادی در تکامل نقاشی منظره داشته است.
(21)- Loraian Claude (2861-0061):نقاش فرانسوی و از پیشروان منظرهپردازی در اروپا.
(31)- William Turner (1581-5771):نقاش انگلیسی و از استادان برجستهء نقاشی منظره،که با خلق فضاهای احساسی در نقاشی منظره،ادراک فضایی را توسعه بخشید.
(41)- Trystan Edwards ،معمار و هنرشناس انگلیسی در نیمهء اول قرن بیستم.
(51)- Camillo Sitte (3091-3481):طراح،شهرساز و معمار اتریشی که با انتشار کتاب برنامهریزی شهری طبق اصول هنری در سال 3981،لزوم توجه به ضوابط هنری و زیباشناختی را در شهرسازی مطرح ساخت.
(61)- Michelangelo (4651-5741):نقاش،معمار، طراح و شاعر ایتالیایی و یکی از برجستهترین چهرههای هنر دورهء رنسانس.
(71)- Gianlorenzo Bernini (0861-8951): مجسمهساز،معمار و نقاش ایتالیایی و یکی از پیشروان هنر دورهء باروک.
(81)-دانش معماری منظر (LandscaPe architecture) ترکیبی از علم و هنر است که موضوع آن ساماندهی بناها و چیزها در روی زمین و طرح فضاها و مکانهای خارجی به نحوی است که محیطی مطمئنتر و سالمتر و زیباتر برای انسان به وجود میآورد.این امر اگرچه سابقهای طولانی در تاریخ دارد،ولی به عنوان شاخهء جدیدی از دانش از اوایل قرن بیستم مطرح گردید. اصطلاح«معماری منظر»را نخستینبا اولمستد (Olmsted) طراحی پارک مرکزی شهر نیویورک به کار برد،او معمولا به عنوان پدر این رشتهء جدید شناخته میشود.
(91)- Dido Bulding Carthage
(02)- Rodolf Arnheim :نظریهپرداز معاصر آلمانی در زمینهء هنرهای بصری،سینما و عکاسی.یکی از کتابهای او با عنوان فیلم به عنوان هنر به فارسی ترجمه شده است.
+ نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۱ ساعت 20:33 توسط علیرضا عبدلی
|
